جوبایدن در سخنرانی خود در هر دو مجلس امریکا با شور و احساسات گفت که امریکا در مبارزه با تروریزم در افغانستان به اهدافش رسیده است و اسامه از بین رفته است. وی با این استدلال خروج نیرو های امریکایی از افغانستان را منطقی، به جا و به موقع خواند. این در حالی است که شماری جنرالان ارشد امریکایی و اعضای مجلس سنای آن خروج نیرو های امریکایی از افغانستان را خطرناک و بی موقع می دانند و آنان استدلال می کنند که پیش از رسیدن به توافق صلح خروج نیرو های امریکایی از افغانستان زیانبار است و آن را به سود طالبان می دانند. آنان استدلال می کنند که خروج بدون رسیدن به توافق صلح طالبان را جسورتر و انعطاف ناپذیرتر و باورمند به پیروزی یک طرفه می سازد.
اینکه بایدن خروج نیرو هایش را با زدن طبل پیروزی استقبال می کند؛ آنقدر ناموجه نیست، زیرا او ناگزیر است تا با این اظهارات شکست افتضاح بارش در افغانستان را پنهان کند و به این وسیله افکار امریکایی ها را به بازی بگیرد. نظر به حس بدبینانه ای که بایدن از قبل نسبت به افغانستان داشت. مردم افغانستان هم از بایدن انتظار معجزه را نداشتند و از جنگ های ناکام و شکست خورده امریکا در ویتنام می دانستند که امریکایی ها در هیچ جنگی پیروز نشده اند و تنها برای پنهان کردن شکست خود افکار جهانیان را به بازی گرفته اند. مردم افغانستان تجاربی که از جنگ سرد و رقابت امریکا و شوروی و حال رقابت امریکا و چین دارند، در همان آغازین درک کرده بودند که امریکا برای مبارزه با تروریزم در افغانستان نیامده؛ بلکه زیر چتر مبارزه با تروریزم برای مهار چین و روسیه به افغانستان آمده بود و از سویی هم برای قاچاق هیرویین و منابع طبیعی این کشور آمده بودند و حالا که می روند؛ نه اینکه مبارزه با تروریزم پایان یافته؛ بلکه امریکایی ها شاید به بخشی از اهداف یادشده رسیده باشند.
شگفت آور این که بایدن در جریان سخنرانی خود به این حقیقت اعتراف کرد و تاکید نمود که در دو دهۀ گذشته تهدید هراسافگنی از افغانستان فراتر رفتهاست و واشنگتن توانایی سرکوب تهدیدها را در آینده نیز، حفظ خواهد کرد. به گواهی اسناد سازمان ملل اکنون القاعده در ۲۱ منطقه در افغانستان فعال است و در حالیکه در سال ۲۰۰۱ صرف در ۵ منطقه در این کشور فعال بودند. به همین گونه به گفتۀ مقام های امریکایی اکنون بیش از ۲۰ گروه تروریستی مشمول طالبان، القاعده، جیش محمد، لشکر جنگوی، سپاه محمد و … در افغانستان فعال هستند و آنقدر نیرومند اند که حتا امریکایی ها برعکس روز های تهاجم شان سربازان تازه دم و طیاره های بی ۵۲ را برای خروج نیرو های خود آورده اند تا از حمله های طالبان در هنگام فرار مصون بمانند. در عین زمان دامنۀ فعالیتهای تروریستی از مرز های افغانستان گذشته و عراق، سوریه، لیبی و سایر کشورهای افریقایی را فراگرفت. امریکایی ها با لشکرکشی شان تنها در افغانستان خیانت نکرده اند؛ بلکه با حملۀ کاذبانه به نام نابودی اسلحۀ ذروی خیانت های بزرگی در حق کشور های عراق و سوریه نیز مرتکب شدند و بنیاد های تمدنی و فرهنگی این کشور ها را مانند شهر پالمیرا و غیره را تخریب کردند و این دو کشور قدرتمند عربی را که با اسراییل کله می جنباندند، به خاک و خون یکسان کرد و ده ها سال نیاز است تا دوباره به حالت نخستین برگردند.
جفای امریکایی ها به افغانستان فراتر از عراق و سوریه است. امریکایی ها در حالی که می دانستند، در پاکستان چه می گذرد و آی اس آی و طالبان و شبکۀ حقانی مصروف سازماندهی دوباره اند؛ اما برای آنان فرصت داد تا آرام آرام تا سال ۲۰۰۳ احیای مجدد شوند. سی آی ای پس از تهاجم شوروی در رگه های مخفی آی اس آی نفوذ کرده و از روابط آن با تمامی شبکه های جهادی و تروریستی آگاهی داشت. امریکا از گذشته ها می داند که شبکۀ حقانی بازوی ارتش پاکستان است و مقام های آنان بار ها به این اعتراف کرده اند. طالبان در حالی از سوی پاکستان به افغانستان گروه گروه صادر شدند که سرحدات زمینی و هوایی افغانستان در کنترل امریکایی ها بود. امریکا به جای آن که به مراکز آنان در پاکستان توجه کنند و مانع آمدن آنان به افغانستان شوند؛ برعکس حمله های شان را در روستا های افغانستان متمرکز نمودند. تلاشی های خانه به خانه و توهین ها و تحقیر های آنان هر روز صدها تن را به صفوف طالبان فرستادند. این گفتۀ هالبروگ که گفت « در خانۀ هر پشتون یک تروریست است » باروتی بود که مردم افغانستان را از درون انفجار داد. هرچند او رفقایش می خواست طرح « بالکانایزیشن» را در افغانستان عملی کنند و اما موفق نشدند. پس از آنکه این طرح را عملی نیافتند و در تبانی با مزدوران داخلی شان خواستند، جنگ را از جنوب به شمال ببرند و سفربری های جمعی از جنوب به شمال آغاز شد.
زمانی آقای بایدن گفت، امریکا برای ملت سازی به افغانستان نرفته، بل برای مبارزه با تروریزم رفته بود.
این پشیمانی های جوبایدن، بی تفاوتی های امریکایی ها نسبت به مردم افغانستان و عراق و سوریه و نگاه آنان را در پیوند به حقوق بشر به نمایش می گذارد که حاکی از شکنجه ها و توهین ها و هتک حرمت های سربازان آنان نسبت به زندانی های بگرام افغانستان و ابوغریب بغداد است. قصه های وحشتناک و اذیت و آزار ها و شکنجه های نظامیان امریکایی در زندان های امریکایی ها از افغانستان تا عراق و سوریه و البانیا و سایر کشور های جهان همه حکایت آشکار از جنایت های امریکایی ها دارد که بزرگتر از جنایت بشری است. چنانکه زندانی های آزاد شده از زندان بگرام قصه های وحشتناکی از شکنجه های امریکایی ها دارند که چگونه امریکایی ها در زندان بگرام زندانی ها را به گونه وحشتناک شکنجه کرده و آنان را از یک پا آویزان می کردند. زندانیان آزاد شده از بگرام صحنه هایی را قصه می کنند که حتا حاکی از دریدن گلوی زندانی به وسیله سگ است.
در این میان برهنه رفتن زندانیان مرد و برهنه عبور دادن زندانیان زن از پیش چشمان زندانیان مرد به تشناب در زندان بگرام به یک امر عادی بدل شده بود. هرچند شکنجه های بگرام به دلیل سخت گیری های امریکایی ها به اندازۀ کافی افشا نشد و اما رسوایی های نظامیان امریکا در ابوغریب به رسانه ها درز کرد. تصویر هایی به نشر رسید که زنان در حالی زندانیان را به طرف خود کش می کردند که ریسمان در آله تناسلی آنان بسته بود. ممکن از نظر امریکایی ها این گونه جنایت ها در حق مردم افغانستان به دلیل ملت نشدن شان، اعادۀ حقوق بشری آنان تلقی شده است. این شکنجه ها گوشه ای از جنایات امریکایی ها را در این زندان ها نشان می دهد که نمادی از تمدن و فرهنگ بزرگ ترین دموکراسی دنیا و مدافع حقوق بشر است. این شکنجه ها نمونه هایی کوچکی از ستم نظامیان متمدن ترین کشور جهان در حق عقب مانده ترین کشور های جهان است. شاید هدف بایدن از اظهارات اش توجیه این جنایات باشد و اما جنایت های امریکایی ها در زندان های بگرام و ابوغریب هرگز قابل توجیه نیست. از همین رو این زندان ها به نام کمپانی طالب سازی شهرت یافتند. این تخطی های بزرگ حقوق بشری امریکا در افغانستان جدا از اشاعۀ فساد و حمایت از مفسدان و سیاستگران فاسد در این کشور است که داستان هر کدام آن افزونتر از یک «مثنوی» است. امریکایی ها بدتر ازهمه روند عادی ملت سازی را در افغانستان ضربه زدند و ارزش زدایی کردند. آنان در برابر طالب سازی و لانه های تروریستی و رهبران طالبان در پاکستان چشم های خود را بستند و به جای تقبیح مداخلۀ پاکستان در افغانستان برعکس آن را تشویق هم کردند. ترس آن می رود که با بازیهای سیاسی خطرناک و محیلانه بار دیگر افغانستان به عرصۀ سیاست های راهبردی پاکستان بدل کند.
امریکایی ها بیش از 140 میلیارد دالر به افغانستان کمک کرد و اما این کمک ها همه حیف و میل شدند و بیشتر آن را مافیای نفت و اسلحه و سیاسی امریکا و قسمت اندک آن هم به جیب شرکای افغانستانی آنان رفت. زیر چتر نظارت مقام های امریکایی و نا تو غارت 141 میلیارد و240 میلیون دا لر کمک های امریکا ویک میلیارد دالر کمک ترکیه وسه میلیارد دا لر کمک هند وحد اقل 15 میلیارد دا لر کمک های اروپای غربی و د یگرکشور ها به غارت رفتند. حال که امریکایی ها افغانستان را ترک می کنند، مردم افغانستان روزگار بهترتر از سال ۲۰۰۱ را ندارد. به اقتدار ملی، وحدت ملی، منافع ملی افغانستان ضربه زدند و نزاع قومی و زبانی و سمتی را بیش از هر زمانی در مردم این کشور با رویکرد های غلط و عملکرد های عمال شان دامن زدند. در این ۲۰ سال نه تنها افغانستان به پله های ملت شدن و دولت- ملت نزدیک شد که برعکس همان ارزش های اصیل سنتی هم به کلی فروریخت. آقای بایدن این فروریزی را جشن گرفته و می گوید که آنان برای ملت ساختن افغانستان نیامده بودند؛ بلکه برای نابودی اسامه و تروریزم آمده بودند و حال همه را سرکوب کرده اند و ماموریت شان به انجام رسیده است و باید رخت سفر ببندند. حال که امریکایی ها می روند؛ اما افغانستان تکه تکه و پارپه پارچه را با سیاستگران مافیایی و فاسد و غارتگر و غاصب رها می کنند. نه تنها این که امروزبیش از ۶۰درصد مردم افغانستان تحت خط فقر زندهگی می کنند و تا ۹۰ درصد آن از داشتن غذای بخور و نمیر برخوردار اند و بیشترین دارایی های این کشور به شمول کمک های خارجی به وسیله مافیاهای غارتگر و چپاولگر جهادی و تکنوکرات های از غرب آمده و شرکای آنان به تاراج رفته اند و این غارت ها به صورت روزافزون ادامه دارد. امریکایی ها با اشاعۀ فساد و حق سکوت دادن ها و فاسد نوازی ها، سیاستگران فاسد را فربه تر و فاسد تر کردند و افغانستان دارای حکومت ضعیف و سیاستگران خودخواه و پراکنده و معامله گر را رها می کنند؛ اما بسیار چیز های بزرگ و با ارزش را از این کشور جدا از قاچاق هیرویین و منابع طبیعی آن به غارت بردند. آن ارزش های گرانمایه ای بود که از نسل به نسل به مردم افغانستان منتقل شده بود. این ارزش های خودجوش و پرجاذبه و صمیمی و نهایت انسانی بود که طناب های وحدت ملی را استوار نگهداشته و شور و جاذبۀ ملی را برای رسیدن به اقتدار ملی و درک منافع ملی در میان مردم حفظ کرده بود.
امریکا چنان ساختار های مادی و معنوی افغانستان را مانند عراق و سوریه تخریب کرده است که مطمین است، بعد از خروج آن ده ها سال نیاز است تا دوباره همه چیز بر سر جای خود قرار بگرید. امریکا با حملۀ دشمنانۀ دوست نمای خود در افغانستان بیشترین سیاستگران این کشور را به فساد کشانده و به نحوی مهار شان کرده است که هریک خواسته و ناخواسته پای خویش را به نحوی در زنجیر امریکا بسته می بینند. این وضعیت امریکا را قادر گردانیده تا از هر یک آنان به حیث پادو استفاده کند. امریکا به همین گونه مردم غیور و شجاع این کشور را چنان گوسفندی و مطیع و گپ شنو ساخته، قابلیت های روحی ومعنوی و مادی آنان را به چالش کشیده است که چنین حالتی را حتا امریکایی ها هم به این زودی پیش بین نبودند. اکنون روزگاری بر سر این مردم شجاع و نترس آمده است که اگر کسی بر یک رویش سیلی بزند و روی دیگر خود را برایش می گیرد.
بزرگ ترین تحفه های امریکایی ها برای افغانستان پس از خروج آنان عبارت اند از، فربه کردن طالبان؛ افزایش تنش های قومی و سمتی و زبانی؛ تضعیف اقتدار ملی و وحدت ملی؛ تضعیف حاکمیت قانون و تقویت قانون شکنی و قانون ستیزی؛ سپردن سرنوشت سیاسی و فرهنگی افغانستان بدست پاکستان و کشورهای دیگر؛ تبدیل شدن افغانستان به لجنزاری از فساد و نه سپردن کار به اهل کار؛ ایجاد فاصله میان دولت و ملت و ایجاد جزایر قومی و گروهی؛ بازی دوگانه با تروریزم به بهای بازی با سرنوشت مردم افغانستان؛ افزایش کشت و قاچاق مواد مخدر و افزایش اضافه تراز سه میلیون معتاد؛ افزایش معلولان و زخمی ها؛ سوق دادن به تقاعد اجباری در دفتر های ملکی و نظامی و چیز های دیگر که شمارآنان بیش از افزون است.
این تحفه های بجا مانده تنها مال امریکایی ها نیست؛ بلکه قسمت بیشتر آن تحفۀ زمامداران و سیاستگران افغانستان طی دو دهه حضور امریکایی ها در این کشور بوده است. هیچ یک دغدغۀ ملی نداشتند و هر کدام دغدغۀ قومی، زبانی، گروهی، مذهبی، سمتی و غیره داشتند و جغرافیای دید هریک از زیر بینی تا سرناف آنان بود. از همین رو بود و است که آنان اقتدار ملی، وحدت ملی، منافع ملی و سایر ارزش های ملی را قربانی اهداف شخصی و آجنداهای قومی و گروهی خود نمودند. هرگاه زمامداران و سیاست گران چند دهۀ اخیر افغانستان انسان های شریف و وطن دوست و وفادار به کشور و مردم خود می بودند. نه تنها این که حتا نیاز به تهاجم امریکا به افغانستان نبود، افغانستان عرصۀ نبرد جنگ های نیابتی و تروریستی نمی بود و ما امروز شاهد گاندی ها و ماندیلا هایی می بودیم که با قوت و ارادۀ متین از کوره راهان نیم قرن جنگ آزموده در چشمان مردم ما جای داشتند؛ اما هزاران دریغ و درد که همه با سیاست های غلط و منفور شان یک سره منفور ملت و مردم افغانستان قرار گرفته اند. آنان آنقدر فاقد اراده و وابسته شده اند که با رفتن خارجی ها همه چیز را واژگون به تماشا نشسته اند. خروج امریکایی ها درس بزرگی برای مردم افغانستان به ویژه برای زمامداران و سیاستگران شکست خورده و فساد زدۀ آنان است تا از شکست ها و اختلاف های گذشته اکنون به حیث یک فرصت استفاده کنند و در کنارهم جمع شوند و اجماع ملی را در برابر جبهۀ تروریسم و حامیان آنان درست کنند؛ زیرا به این سخن اقبال باورمندتر شده اند که « رفتن به پای مردم بیگانه در بهشت – حقا که با عقوبت دوزخ برابر است»