از دير زماني، سياست حکومت افغانستان در قبال صلح و جنگ ابهامآميز است. در گفتار، هميشه حکومت افغانستان از صلح سخن گفته است. شايد هيچ دولت در حال جنگي، در هيچ جاي دنيا، به اندازه حکومت افغانستان سخن از صلح نگفته باشد. اما بسياري از ناظران به اينباوراند که در عمل حکومت افغانستان کاري چنداني در راستاي تأمين صلح انجام نداده است. کارهايي که بايد حکومت افغانستان در يک جدول زماني مشخص براي صلح انجام ميداد، انجام نداده است.
در دو سال اخير، يکي از تلاشهاي حکومت افغانستان، که به نظر ميرسد نتيجهبخشترين تلاشها هم بوده است، در راستاي بيرون شدن از چارچوب زمانياي صورت گرفته که امريکاييها در روند صلح مشخص کردند. حتا حکومت افغانستان از اين کار با افتخار هم ياد ميکند. باري امرالله صالح معاون نخست رياست جمهوري افغانستان، با لحن افتخارآميزي در مورد به تعويق انداختن زمان رهايي پنجهزار زنداني طالبان سخن گفت. در واقع اين زمان از سوي حکومت افغانستان مصرف شد تا از جدول زماني تعيين شده در توافق صلح ميان امريکا و طالبان خارج شود.
البته در اين شکي نيست که طالبان نيز در برخي از مواقع طبق تعهدات خود در روند صلح، براساس جدول زماني از پيش تعيين شده عمل نکردند، اما اينجا عملکرد حکومت افغانستان مورد بحث است.
رهايي زندانيان طالبان، تشکيل شوراي عالي مصالحه، تشکيل شوراي عالي دولت، تشکيل هيأت مذاکره کننده و… از مواردي است که حکومت افغانستان بايد طبق يک جدول زماني از قبل مشخص شده، به موقع در موردش اقدام ميکرد، اما هر کدام اين اقدامات، زمان زيادي را(بيرون از چارچوب مشخص شده) در بر گرفت. تعلل حکومت افغانستان در روي دست گرفتن اقدامات ياد شده، تا حد زيادي عمده بوده است. يعني حکومت عمداً تلاش کرده که کارهاي مربوط به خود در روند صلح را با تأخير انجام دهد. البته تاخير محاسبه شده و سازمانيافته.
ميتوان گفت که در تمامي موارد ياد شده، تا زمانيکه حکومت افغانستان تحت فشار شديد سياسي داخلي و خارجي قرار نگرفته، اقدام به برداشتن گامي نکرده است. در همينحال، حکومت افغانستان با هيچ يک از کارهايي که مکلف به انجام آن ساخته شده، مخالفت بنيادي نکرده است. به عبارت ديگر، حکومت افغانستان در هر موردي که کاري برايش در راستاي صلح سپرده شده، آن کار را به طيب خاطر و به موقع انجام نداده، اما نگفته که انجام نميدهد. در هر مورد، حکومت افغانستان در ابتدا با کاري که برايش سپرده شد، مخالفت ورزيده و زماني را صرف مخالفت با آن کرده، اما در نهايت همان کار را با تأخير انجام داده است. اين امر باعث شده که عملکرد حکومت افغانستان در قبال صلح به شدت ابهامآلود شود.
در قبال جنگ نيز حکومت افغانستان سياست مشابهي را پيش برده است. سياستي که ابهامانگيزي ماهيت آن را تشکيل ميدهد. حکومت افغانستان در گفتار، هميشه از عدم تمايل به جنگ سخن ميگويد، اما در عمل به نظر ميرسد که بر خلاف گذشتهها، در دو سال اخير، پيوسته در خفا سياست جنگي را در پيش گرفته است. سياست جنگي به اين معنا که حکومت به مقتضاي روحيه صلح و تعامل حرکت نکرده و در هر موقعي که فرصت را مساعد ديده، از ادبيات و عمليات جنگي استفاده کرده است.
به عبارت ديگر، حکومت افغانستان نه سياست واضح صلحمحور داشته است و نه سياست واضح جنگمحور. گاهي از مشاهده رفتار و گفتار رهبران حکومت اين استنباط به وجود ميآيد که گويا آنان هيچ ميل و ارادهاي به جنگ ندارند و يکسره براي صلح تلاش دارند، اما گاهي اين استنباط از رفتار و گفتار شان به ميان ميآيد که آنان هيچ ميل و ارادهاي به صلح ندارند و يکسره براي جنگ تلاش ميکنند.
اگر حکومت افغانستان به ميل و اراده جدي به جنگ با طالبان داشته باشد، اين ميل و اراده بايد منجر به تغييرات مشهودي در عرصه برنامهريزي و سياستگذاري جنگ گردد.
گماشتن افراد متجرب نظامي با روحيه ضد طالباني در رأس نهادهاي امنيتي؛ جلب حمايت احزاب و گروه هاي سياسي-قومي مخالف طالبان؛ مبارزه جدي با فساد در نهادهاي امنيتي؛ پلانگذاري جامع و دقيق عملياتي-جنگي؛ و اعمال برخي از تغييرات اساسي در سياستهاي عمومي و عرصه مديريت اجتماعي-فرهنگي، از نشانههاي سياست جنگي حکومت پنداشته ميشود. هرگاه حکومت اين کارها را انجام دهد، ميتوان گفت که حکومت براي جنگ برنامه دارد و صلح نميخواهد. اما چنانکه ديده ميشود، حکومت در اين عرصهها کاري انجام نداده است. هيچ نشانه واضح پلانگذاري جدي جنگي در حکومت ديده نميشود. حکومت کما فيالسابق به سياستهاي واگرايانه خود در عرصه اجتماعي و سياسي ادامه ميدهد و به اصطلاح هيچ تلاشي به خرج نميدهد تا «جمهوريت سه نفره» را «جمهوريت چهار نفره» بسازد. سياستهاي حکومت همچنان به شدت مورد انتقاد است و بسياريها به اين باوراند که جمهوريت در وجود سه نفر خلاصه شده و انحصار قدرت و تماميتخواهي نه تنها کاهش نيافته که فزوني گرفته است. اينها در واقع نشانههاي عدم تمايل حکومت به راه اندازي يک جنگ فيصلهکن با طالبان است. همه ميپرسند که حکومت وقتي نميخواهد با طالبان صلح کند، چرا سياستهاي ضد طالباني را روي دست نميگيرد و به جلب نيروهاي ضد طالب در نظام مبادرت نميورزد.
شايد هم بارزترين نشانه حرکت صادقانه حکومت افغانستان در قبال صلح در شرايط کنوني اين باشد که شوراي عالي دولت را به ترتيبي تشکيل دهد که اين شورا طبق خواست اعضاي اشتراک کننده و احزاب سياسي، صلاحيت لازم تصميمگيري را داشته باشد و به اين ترتيب راه به اتخاذ تصاميم متهورانه مورد نياز در عرصه صلح بازشود.
بايد گفت که سياست حکومت در قبال صلح که تا کنون اعمال شده، به شدت خطرناک است. اين سياست، دايره بياعتمادي، نگراني، اضطراب و ترس از آينده را در ميان مردم گسترش ميدهد. طالبان با استفاده از اين فرصت، قلمرو تحت حاکميت خود را گسترش ميدهند. جامعه جهاني بيشتر خسته و مأيوس ميگردد و در نهايت نيروها و ظرفيت هاي موجود مقابله با طالبان در سطح حکومت، نيروهاي امنيتي و جامعه فرسايش ميکند.
اين در حالي است که جامعه جهاني به ويژه امريکا به سرعت در حال خارج شدن از افغانستان است؛ برخي از سفارتهاي خارجي از ترس بدتر شدن وضعيت، کابل را در حال ترک کردن هستند و طالبان نيز تمايل شان به صلح کمتر ميشود.
در تازهترين مورد، وزير دفاع امريکا اعلام کرده که نيروهاي اين کشور قبل از موعد مقرر( يازده سپتامبر) افغانستان را ترک خواهند کرد. به نظر ميرسد که امريکاييها تحت فشار سياسي فزاينده، از موضع قبلي خود در قبال خروج نيروها عقب نشستند. اين عقب نشيني بالاي روحيه نيروهاي دولتي تأثير منفي و بالاي روحيه طالبان تأثير مثبت خواهد داشت.
طالبان نيز براي شرکت در نشست استانبول، شروطي را وضع کرده که نشان ميدهد اين گروه حاضر به گنجانيدن خود در چارچوب زماني مشخص شده توسط کشورهاي ذيدخل در قضيه افغانستان نيست و به اصطلاح نميخواهد که نشست استنانبول، يک نشست فيصله کن باشد. اين گروه اعلام کرده به شرطي در نشست استانبول اشتراک ميکند که اين نشست بيش از سه روز نباشد، يک هيأت پايين رتبه از طالبان در آن اشتراک کند و فيصله هاي نهايي در مورد افغانستان در اين نشست صورت نگيرد.
خلاصه حرف طالبان اين است که نشست استانبول فيصله کن نباشد. شايد اين گروه هراس دارد از اينکه در نشست استانبول در يک کار انجام شده قرار گرفته و تحت فشار ديپلماتيک قوي جهاني وادار به پذيرش توافقاتي شود که ميلي به قبول آن ندارد. در سوي ديگر، مشارکت ضعيف طالبان در نشست استانبول از اهميت اين نشست ميکاهد و معنايش اين است که صلح شايد در قطر پي گرفته شود و زمان زياد ديگري در آن مصرف شود. به احتمال زياد محاسبه طالبان اين است که با کم اهميت دادن به نشست استانبول(و نه تحريم آن که براي اين گروه شايد مقدور نبوده) خود را عجالتن از زير بار فشار جهاني که خواهان يک فيصله آني و فوري در باره صلح افغانستان برهاند و با احتساب اينکه امريکا به سرعت در حال خروج است، آمادهگي بگيرد که از راه نظامي به پيروزي برسد.
با توجه به نکات ياد شده، اگر حکومت افغانستان يک تصميم واضح در مورد صلح و يا جنگ نگيرد، وضعيت شايد بدتراز اين شود و يا شايد در خوشبينانه ترين حالت، وضعيت بد موجود ادامه پيدا کند. وضعيت موجود، وضعيتي است که در آن روزانه دها نيروي امنيتي افغانستان جانهاي خود را از دست ميدهند و مردم با اميد رسيدن به صلح اين وضعيت را تحمل ميکنند. اگر اميد مردم به صلح از بين برود، روشن نيست که چه آيندهاي در انتظار افغانستان خواهد بود.