اندیشه و شناخت

انجمن شاعران مرده

مکارم داريوش

انجمن شاعران مرده، يكى از بهترين و مهم‌ترين فيلم هاى تاريخ سينماست. اين فيلم بر اساس داستان
«ان. اچ. كلاين‌بام» در سال1989م به كارگردانى «تام‌شولمن» و بازيگرى «رابين ويليامز»، ساخته شده است.

رابين ويليامز، كه نقش كليدى اين فيلم را بازى كرده است، هنر‌پيشه موفق هاليوود است كه جوايزى زيادى، از جمله اسكار بهترين بازيگر مرد سال و گلدن كلوپ را، از آن خود كرده است. در آن سال، اين فيلم كانديد بسيارى از جوايز مطرح، از جمله اسكار بهترين كارگردان سال و بهترين بازيگر سال شد كه در اين ميان، تنها جايزه بهترين «فيلمنامه غير اقتباسى» به اين فيلم رسيد. على‌الرغم آن، اين فيلم در آن سال، غوغايى بسيارى برپا كرد و توجه انبوهى از مردم و سينما‌گران را به خود جلب كرد. محبوبيت اين فيلم، هنوز هم در دنياى سينما، پابرجاست.

داستان و شخصيت هاى فيلم:

فيلم از جايى شروع مى‌شود كه دانش‌آموزان سال اولى دانشگاه ولتن، در خواب‌گاه هاى خود جابه‌جا شده‌اند و براي  آغاز سمستر جديد آماده مى‌شوند. دانشگاه ولتن، با قوانين و مقررات خاص خودش، در چارچوب قوانين طاقت‌فرسا و آموزه‌هاي مسيحيت، يكى از دانشگاه هاى شناخته‌شده انگليس است كه معمولاً اشراف‌زاده‌گان در آنجا درس مي‌خوانند. اين اشراف‌زاده‌گان، نقطه هاي ضعفى در زندگى دارند كه از آن بى‌خبرند و اين نقاط ضعف، مانع پيشرفت آنها مى‌شود. در شروع سال تحصيلى، معلمى جديدى به نام كيتينگ (رابين ويليامز) در دانشگاه استخدام مى‌شود كه بعد ها، صفحه‌اى جديدى در زندگى تمام اين دانش‌آموزان باز مى‌كند. روش تدريس او با ديگر معلمان، اندكى متفاوت است. كيتينگ كه خود روزگارى در اين دانشگاه درس مى‌خواند، از فضاى درونى و درد شاگردان آنجا بسيار خوب باخبر است. او ديدگاهى نو و روشن‌فكرانه به شعر دارد و جهان را از چشم‌انداز زيبا‌ترى مى‌بيند.

در اين فيلم، روى يك شخصيت واحد تمركز نشده و داستان با چند شخصيت پيش‌ مى‌رود. هر كدام از اين شخصيت‌ها، دغدغه‌هايى در زندگى دارند كه مى‌خواهند آن را به دست بياورند اما در به دست آوردن اين خواست ها، مى‌ترسند و هيچ اقدامى نمى‌كنند. مثلاً «نيل‌پرى» كه علاقه خاصى به تياتر و بازيگرى دارد اما پدرش بخاطر مشكلات اقتصادى، نمى‌گذارد تا او هنر‌پيشه شود و مانع  رفتن او به تياتر مى‌شود. با همين حال هم، «نيل‌پرى» به تياتر مى‌رود و براى  اجراي يک نمايشنامه، در نقش نخست، پذيرفته مى‌شود. دوست و رفيق خوب نيل پرى، «ناكس»، كه يك شب در خانه دوست پدرش براى غذاى شام دعوت مى‌شود، در اولين ديدار با دخترش در دهن دروازه، عاشقش مى‌شود و گه‌گاهى براى ديدن او، از حويلى دانشگاه با بايسكل، فرار مى‌کند. اين شور زندگى كردن را بدون شك، جان كيتينگ در آنها برانگيخت.

او در يكى از صحنه هاى ماندگار فيلم، در مورد شعر و نياز زيبايى، براى ادامه حيات بشر مى‌گويد و پاره‌اى از شعر «ويتمن» را نقل مى‌كند كه همه شاگردانش افسون مشوند.

«ما شعر را، براي اين‌که قشنگ است، نمي‌خوانيم و نمي‌نويسيم. شعر مي‌خوانيم و مي‌نويسيم؛ چون، ما بشريم. و نژاد بشر، سرشار از شور و اشتياق است. پزشکي، حقوق، تجارت، مهندسي؛ اين‌ها حرفه‌هاي بسيار خوب‌اند و براي بقاي زنده‌گي، مهم وضروري‌ هستند. امّا، شعر… زيبايي… شيفته‌گي… عشق؛ اين‌ها چيزهايي‌اند که براي‌شان زنده‌ هستيم. »

 از وِتمَن نقل ميکنم:

 اي من! اي زندهگي!

از اين پرسشهاي دَور زنان

از اين بيايماني؛ از اين قطارهاي بيپايان

از اين شهرهاي آکنده از ابلهان

چه سودي از اينان؟ اي من، اي زندهگي!

پاسخ:

اينکه تو اينجا هستي

اينکه زندهگي هست و اصلِمان وجود دارد

اينکه نمايشِ بزرگ در جريان است

تا تو هم، کلامي بيفزايي بر آن

اينکه نمايشِ بزرگ در جريان است

تا تو هم، کلامي بفزايي بر آن

 کلامِ تو چه خواهد بود؟

برگردان به فارسى – صميم فرامرز

  چند نكتهاى كه شايد از فيلم نمىدانيد:

1: در اين فيلم كلمه‌يى Carpe diem بسيار تكرار مى‌شود. اين كلمه از زبان لاتين گرفته شده است و به معنى «در‌حال زندگى» كردن است. همچنان گفته مى‌شود كه اين كلمه‌يى مشهور انگليسى، بعد از جنگ جهانى اول، از اشعار خيام به انگليسى ترجمه شده است.

2: در صنف اين دانش‌آموزان و در بالاى تخته‌اى آنها، عكسِ  ويتمن، شاعر نامدار امريكايى در پهلوى عكس البرت انشتين، نصب شده است.

3: يکي از دلايلى كه رابين ويليامز را به شخصيت جان کيتينگ جذب مي‌کرد، نحوه تدريس او و خاص بودنش، در معلمي بود. او هميشه دوست داشت در دوره نوجواني، يك معلم دلسوز و خاصي اين‌چنين داشته باشد.

4: هنگامي که دانش‌آموزان عکس قديمي مربوط به دوره ارشد دانشجويي کيتينگ را به او نشان مي‌دهند، در واقع آن عکس، عکس واقعي دوره نوجواني و ارشد دانشجويي رابين ويليامز است.

 پايان غمانگيز ولى بسيار آموزنده:

هرچند اين فيلم پايان خوشايند ندارد و با خودكشى «نيل‌پري» و اخراج «جان كيتينگ» از دانشگاه ختم مى‌شود، اما در جريان فيلم، آدم به خوبى درك مى‌كند كه هدف داشتن در زندگى، از مهم‌ترين عناصر زندگى‌ست. ژان پل سارتر، فيلسوف فرانسوى، مى‌گويد: «اگر انسان با از دست دادن كسى، خودش را پيدا كرد، برنده است». شاگردان كيتينگ و هم‌صنفى‌هاى نيل، آن دو را از دست دادند ولى در مقابل، خودشان را پيدا كردند. ناگفته نماند كه تمام اين دانش‌آموزان، آموختند كه هر آن كارى كه در قلب‌شان درست است را انجام بدهند. به اين امر، فيلسوف كلاسيك چين، كنفوسيوس، تاكيد كرده، مى‌گويد: اگر به قلب خود نگاه کنيد و در آنجا هيچ اشتباهي پيدا نکنيد، چه جاي نگراني است؟ چه چيزي براي ترس وجود دارد؟

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

بستن
رفتن به نوار ابزار