اندیشه و شناخت
آيا می توان حس زيبايی شناختی داشت و از هنر سررشته نداشت؟
گوئيدو کورادی / برگردان: افشين احسانی
خانمي در برابر اثري هنري که به نظرش جالب ميآيد، ايستاده و فکر ميکند که خوب است آن را بخرد. جايي ديگر، زوجي جوان ميخواهند از ميان جامهاي سفالين رنگارنگ، يکي را براي خانهي جديدشان انتخاب کنند. در باغوحشي، شامپانزهاي سعي ميکند که از ميان تصاويري که دانشمندان به او ارائه کردهاند، يکي را انتخاب کند. در ميان عوامل اين سه صحنه يک چيز مشترک است: آنها حواس خود را به کار ميگيرند تا از ميان محرکها بر اساس ارزشي که به ويژگيهاي بصريِ مختلف نسبت ميدهند، يکي را برگزينند. ميتوانگفت که همهي آنها از نوعي تجربهي زيباييشناختي بصري برخوردارند.
مردم مجذوب فرايندي هستند که بر اثر آن گاهي ادراک سبب شادي يا حتي لذت ميشود. اين امر به ايجاد صنايع عظيمي انجاميده و زيباييشناسي تقريباً در تمام جنبههاي زندگي بشر نفوذ کرده است.
هرچند تجربهي درک زيبايي امري عمومي است اما اکثر مردم موافقاند که بعضي از افراد از حس زيباييشناسي بيشتري برخوردارند. اما اين امر به چه معني است؟ ما گاهي در صحبتهاي روزمره ادعا ميکنيم که مثلاً فلان اتوموبيل زيبا است و فکر ميکنيم که درساختار آن، چيزي هست که سبب ميشود جالب و خوشايند به نظر برسد. استنتاج منطقيِ حاصل از آن اين است که حس زيباييشناسي عبارت است از توانايي تشخيص و تحسين زيبايي در هر جايي که موجود است. اما من بر اين باورم که «زيبايي» نه در خود اتوموبيل بلکه در فرايندهايي ادراکي است که به تجربهي زيباييشناختيِ بصري، خوشايند يا ناخوشايند، ميانجامد. افزون بر اين، من حس زيباييشناسي را توانايي تشخيص يک معيار معين بيروني براي زيبايي نميدانم بلکه آن را بيشتر نتيجهي ميزان آمادگي شخص براي فهم تغييرات ادراکي ميدانم.
براي روشن شدن مطلب، اجازه دهيد از بازياي بگويم که با شريک زندگيام انجام ميدهم. ما عاشق اين هستيم که فيلم جديدي را تماشا کنيم و بگوييم کدام صحنهي آن جذابتر و خوشايندتر است (براي اين منظور فيلم «مکس ديوانه: جادهي خشم» بسيار مناسب است). وقتي در اين مورد دچار اختلاف نظر شديد ميشويم، هر کدام سعي ميکنيم که علت آن را ناتواني طرف مقابل از درک زيبايي واقعي موجود در صحنه قلمداد کنيم (بايد بگويم که صحنهي زيباي مورد نظر من در اين فيلم انفجار اتومبيلها است!) ظاهراً اين فقط يک جور سرگرمي است اما بعضي ايدههاي ضمني دربارهي مفهوم زيبايي را آشکار ميکند، ايدههايي که از مدتها قبل در آثار دانشوران وپژوهشگران مطرح بوده است ــ اين ايده که زيبايي امري عيني و سنجيدني است، و از طريق نوعي ويژگي يا مهارت منحصر به فرد که به حساسيت و ارزيابي زيباييشناسي مربوط است فهميده
ميشود.
اينگونه انديشهها دربارهي عيني و تشخيصپذير بودن زيبايي، از مدتها قبل در گفتگوهاي روزمرهي ما وجود داشته است. منشأ چنين افکاري آثار شخصيتهاي بانفوذي مثل روانشناس آمريکايي، نورمن ماير (Norman Meier) و روانشناس تربيتي انگليسي، سيريلبرت (Cyril Burt)، است که در اوايل قرن بيستم منتشر شد. مطابق اين نظر، زيبايي در اشياء بيرون از ذهن وجود دارد و ما آدمها آن راکشف ميکنيم. اگر قادر به کشف زيبايي نباشيد، به اين معني است که نسبت به شناخت آن حساس نيستيد؛ يا به عبارت ديگر، ازدستيابي به آن ناتوانايد. يک فردِ حساس ميداند چگونه بايد دربارهي يک اثر هنري به نحو صحيح داوري کند.
در نيمهي دوم قرن گذشته، روانشناس بريتانياييِ متولد آلمان، هانس آيزنک (Hans Eysenck)، براي سنجش اين توانايي آزمايشي انجام داد. شرکتکنندگان در آزمايش بايد تعيين ميکردند که از دو اثر هنري ارائه شده به آنها کداميک طرح بهتري دارد (زيباتر است). او در اين مورد با هنرمند آلماني، کارل اتو گوتز (Karl Otto Gotz)، همکاري کرد. گوتز ابتدا تعدادي نقشهاي هندسي ساده و سياه و سفيد، و سپس به همان تعداد و به همان سبک، نقشهايي با کيفيت پايينتر ترسيم کرد. سپس آنها به کمک همکاران شان، هر زوج نقش را دراختيار هر يک از داوطلبان قرار دادند و از آنها خواستند نقش «بهتر» را مشخص کنند. در نهايت، هر فردي که نقش اوليه را انتخاب کرد، از لحاظ زيباييشناختي حساستر به حساب آمد.
بر اساس اين رويکرد، آيزنک حس زيباييشناختي را نوعي توانايي زيستشناختي براي تشخيص و تحسين زيبايي عيني تعريف کرد. به نظر او اين توانايي، قابليتي فطري و مستقل از ساير ويژگيها و مهارتها است. مطابق اين چارچوب، حس زيباييشناختي هر فرد راميتوان با مقايسهي داوريهاي او با يک معيار مشخص هنري سنجيد.
اما تجربهي زيباييشناختيِ انسان چيزي وابسته به خود او است و نه مفهومي مرتبط با شيئي بيروني. گروه تحقيق من اخيراً تصور رايج دربارهي حس زيباييشناختي بصري را به چالش کشيده است. به نظر ما، اين حس به صحت داوري دربارهي نفس زيبايي ربط ندارد بلکه به اين ربط دارد که چه ميزان تغيير در برخي ويژگيهاي زيباييشناختي لازم است تا ميزان خشنودي از يک محرک بصري تغيير کند. بر اساس يافتههاي پژوهش ما، اگر حس زيباييشناختي شما قوي باشد، فقط کافي است که تغيير اندکي در يک صحنه يا شيء ايجاد شود تا تجربهي شما از زيبايي تحت تأثير قرار
گيرد.
ما اين موضوع را آزمايش کرديم؛ به اين ترتيب که محرکهايي بصري با ويژگيهاي مختلف (تقارن، تعادل، انحنا و پيچيدگي) را به داوطلبان ارائه داديم و از آنها خواستيم ميزان خشنودي خود را با اعداد يک تا هفت مشخص کنند. همانگونه که پيشبيني کرده بوديم، متوجه شديم که بعضي از داوطلبان براي تغيير در ارزيابي خود نياز به تغييرات زيادي در شکلهاي ارائه شده دارند، در حالي که ميزان خشنودي ديگران فقط با کمي جابهجايي تغيير ميکند. به اين ترتيب، فهميديم که حس زيباييشناسي عبارت است از ميزان تأثير محرکها در خشنودي انسان و ربطي به صحت قضاوت او در مورد زيبايي آن محرکها ندارد. به نظر ما، وقتي افرادِ برخوردار از حس زيباييشناسيِ قويتر به يک محرک بصري نگاه ميکنند، براي اين که تأثير آن در ميزان خشنودي خود را حس کنند و گزارش دهند، به تغيير کمتري در ويژگيهاي آن محرک نياز دارند.
بر اساس اين يافتههاي ابتدايي، چارچوبي را ارائه دادهايم که نشان ميدهد تجربهي زيباييشناختي، پديدهاي دروني است و نه ادراک نوعي زيبايي بيروني. بنابراين، ميزان حساسيت در ذائقهي زيباييشناختيِ افراد متفاوت است و اين امر کاملاً مجزا و مستقل از هر نوعمعيار مفروض بيروني است. اين مسئلهي مهم را نيز دريافتيم که حس زيباييشناسي، آنگونه که ما تعريف ميکنيم، عموميت دارد. يعني اين که حساسيت انسان به ويژگيهاي بصريِ يک تصوير، مستقل از نوع آن تصوير است؛ خواه آزمايش با الگوهاي انتزاعي باشد يا با تصوير اشياي واقعي. در کل، پژوهش ما معناي حساسيت زيباييشناختي را تغيير ميدهد.
حال به فيلم «مکس ديوانه: جادهي خشم» باز ميگرديم. من و دوستم از لحاظ واکنش قوي به صحنههاي گوناگون و نيز تعيين اينکه بعضياز آنها از نظر زيبايي خوشايندتر از بقيه هستند، مانند هم هستيم. اما در عين تحسين تفاوتها، هميشه با هم سازگار نيستيم. تأثيرپذيري ما از ويژگيهاي بصريِ يکسان در هر صحنه، متفاوت است. اما مسئلهي مهم اين است که تغيير در هر ويژگي صحنه، طيفي از فرايندهاي احساسي و ادراکي را در هر دوي ما برميانگيزد. به نظرم، حساسيت ما نسبت به اين ويژگيهاي بصري بسيار زياد است و به شکلهاي مختلف ظاهر ميشود. عوامل متنوعي در اين امر دخيلاند، از جمله: تجارب گذشتهي هر يک از ما، رابطهاي احساسي که نسبت به اين ويژگيها در خود پروراندهايم، انگيزههاي متضادي که داريم، و شيوههاي منحصربهفردي که براي پردازش محرکها به کارميبريم. اما بهرغم اين تفاوتها، يک چيز در هر دوي ما مشترک است و آن حساسيتي است که نسبت به ويژگيهاي صحنه بروز ميدهيم.
حتي اگر دربارهي ماهيت حس زيباييشناسي به توافق برسيم، اين موضوع خود پرسشهاي فراوان ديگري را پيش ميآورد؛ از جمله اينکه چرا بعضي از افراد حساستر از ديگران هستند؟ آيا اين حساسيت قابل آموزش و پرورش و يادگيري است؟ چرا ترجيحات زيباييشناختي افراد متفاوت است؟ و چرا گروهي از مردم جذب بعضي از ويژگيها ميشوند و گروهي ديگر نميشوند؟ تجارب زيباييشناختي ما از حالات دروني، اميال و انگيزههاي شخصي و حوادث زندگيمان در طول زمان سرچشمه ميگيرد. دانشمندان به مطالعه دربارهي تعاملات خاص اين عوامل گوناگون و اينکه چگونه آنها به تجارب زيباييشناسي ميانجامند، مشغولاند.
ميدانيم که ساختار تجربهي زيباييشناختي بر عناصر بنيادين گوناگوني استوار است، عناصري که در حوزهي فرهنگها يافت ميشوند و از جمله عبارتاند از تراز، تعادل، تقارن و پيچيدگي بصري. اما معناي شخصيِ اين ويژگيهاي سادهي بصري، مختص به فرهنگ و متأثر ازتجربهي شخصي است.
به اين ترتيب، معلوم ميشود که تغيير در ويژگيهاي بصري تأثيرات متفاوتي بر شناخت مردم از زيبايي دارد؛ پديدهاي که آن را حساسيت زيباييشناختي مينامم. هرچند همچنان پرسشهاي زيادي باقي است اما يک موضوع روشن است و آن اينکه اگر ميخواهيم گام مهمي در گسترش دانش زيباييشناسيِ بصري انسان برداريم، بايد اين تصور قديمي را که زيبايي در اشياء بيروني نهفته است، رها کنيم و به جاي آن، به اين نظر روي آوريم که زيبايي در درون خود ما قرار دارد.
منبع: آسو
گوئيدو کورادي پژوهشگر و مدرس روانشناسي در دانشگاه کامليو خوزه سلا در مادريد است. آنچه خوانديد برگردان اين نوشته با عنواناصليِ زير است:
Guido Corradi, ‘You can be aesthetically sensitive and know nothing about art’, Psyche, 18 November 2020