
مردم افغانستان در درازی تاریخ برای عبور از چالش های دولتداری، جهت تاجگذاری بر شاهان و ایجاد راه حل به بنبست های سیاسی به جرگهها رجوع کرده و مردم عام در این جرگهها با نگاه سنتی، عاطفی و رسوم حاکم در جامعه یک سلسله تصامیم را اتخاذ میکردند که در نهایت از بهرِ کوتاه فکری و عیوب در تصمیمها، نه تنها که پایه های نظامها تقویت نشد که باعث ایجاد شگافهای عمیق در جامعه و فروپاشی نظام سیاسی گردیده است.
در دو دهه پسین، عرف جرگهطلبی بنا شد و حاکمان سیاسی برای گریز از مسوولیتها و گذاشتن بار سنگین تصمیمگیریها بر دوش تعدادی از مردم به برگزاری جرگه های متفاوت پرداخته و برایند آن نامطلوب و ناکام بوده است.
با آنکه کشور ما در موقعیت جغرافیایی در یک موقعیت حساس در منطقه قرار گرفته و ملتها نیز به سرعت در مسیر جهانی شدن و توسعهگرایی قرار دارد، اما افغانستان هنوز کلید مشکلات بزرگ خود را در اتاق سنتی و قدیمی جستوجو دارد.
ابزاری بودن لویه جرگهها در دست حاکمان، عدم آگاهی اشتراک کنندهگان جرگهها از تحولات منطقه و جهان، کمسوادی و فقدان تحلیل، راه نیافتن کارگزاران و پژوهشگران سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در جرگهها، تجربیات گذشته از جرگههای ناکام و تاثیرپذیری حضار جرگه؛ و بالاخره سنگین بودن مباحث باعث گردیده تا نسخههای جرگهگرایی پاسخده نباشد و در آینده نیز در شگوفایی، تغییر سیاسی و تأمین عدالت اجتماعی کارآیی نداشته باشد.
در زمان حاکمیت اشرف غنی، جرگه فیصله کرد تا جهت اقناع و تشویق مخالفین مسلح به تحقق پروسه صلح، زندانیان طالبان رها گردد. گرچند که تصمیم پیش از برگزاری جرگه در اندیشه و نیتِ امریکا و دولت افغانستان به گزینه موافقت رسیده بود، خواسته شد تا این نیت از دهلیز لویه جرگه عبور داده شود و به آن مشروعیت ملی مطالبه گردد. این تصمیم نه تنها که به گفتوگو های صلح در قطر کمک نکرد که باعث گرم شدن جبههی جنگ و افزایش خشونتها گردید.
اخیراً نماینده ویژه امریکا برای صلح افغانستان از برگزاری لویه جرگه برای بررسی نظام آینده در افغانستان صحبت کرده است. واکنشهای پیرامونی بر مبنای منطق و دلایل استوار است که باید امریکا از تأکید بر جرگهها خودداری کرده و مردم افغانستان را دوباره در راه های اشتباه سوق ندهد. اگر جهان واقعا در پی دریافت راهحل بنیادی برای معضلات سیاسی و چگونگی ساختار در افغانستان است، باید زمینه سازِ برگزاری نشست کلان جهانی شبیه نشست بُن باشند تا نخبهگان و رهبران سیاسی، قومی و مردمی برای دریافت راه حل به گفتگو و مفاهمهی مطلق برسند.
برگزاری لویه جرگه زیر سایه رژیم طالبانی در افغانستان، نمیتواند پاسخگوی خواسته های مردم و کارساز به جامعه سیاسی کشور باشد.
دلایلی زیر از چالشها و عدم مفدیت لویه جرگه بوده میتواند:
۱: لویه جرگه که در قانون اساسی ۱۳۸۱ پیش بینی شده، در شرایط امروز قابل اجرا نیست. رژیم حاکم در افغانستان نیز به مفادات قانون اساسی وقع نگذاشته و آن را منسوخ میدانند.
۲: لویه جرگه قانونی که متشکل از اعضای شورای ملی، اعضای شورای ولایتی و شورای ولسوالی است، در اینجا غیابت اعضای قانونی و انتخابی نبودن اعضای متشکل لویه جرگه، مشروعیت تصمامیم لویه جرگه را زیر پرسش میبرد.
۳: دعوت اعضای لویه جرگه در گذشته توسط یادداشتهای رئیس جمهور و رهبران سیاسی صورت میگرفت. اگر لویه جرگه زیر سایه رژیم طالبان برگزار گردد، بدون تردید که اعضای آن به سفارش رهبری طالبان در مجلس حضور خواهد یافت. بناً تصامیم تحمیلی گره گشای معضلهای ساختاری در کشور بوده نمیتواند.
۴: لویه جرگه نسخهی بسیار بسیط برای عبور از بحران های ژرفِ چهل ساله است و تغییر نظام سیاسی از صلاحیت و توانایی اهل خبره و ملک های قرا و قصبات نیست.
۵: در لویه جرگه که زیر سلطهی طالبان برگزار شود، نخبهگان سیاسی و مردم نه تنها که اشتراک نخواهند کرد که در صورت اشتراک حق آزادی بیان و ارایه برنامه را نداشته و مورد سبوتاژ و تهدید قرار خواهند گرفت. در رژیمِ که صلاحیت ریش و موی جوانان و لباس و چادرِ زنان از آنها سلب و در اختیار ملا های بر سرقدرت قرار گرفته، لویه جرگه قطعا نمیتواند ممثلگاه برای اراده ملی باشد.
۶: برگزاری لویه جرگه برای تعیین نوعیت نظام سیاسی بنا به خواست نمایندهگان امریکا، زمینهساز بیاعتمادی و سوءظن بر نیات امریکا شده میتواند. مفهوم لویه جرگه در عصر طالبانی، یک نوع مشروعیت بخشی به رژیم بوده و تحلیل از تداوم بازی بزرگ با تغییر جمهوریت به امارت را تقویت میبخشد.
بناَ برگزاری لویه جرگه در داخل افغانستان با اشتراک اعضای نامشروع و غیر قانونی، حضور افراد بیسواد و کمسواد در جرگه، نه تنها که فرصتی ایجاد گفتمان علمی، ملی و موثر را از مردم میگیرد که مشکلات افغانستان را بیشتر از پیش خواهد کرد. افغانستانِ آینده را باید در یک نشست بزرگ جهانی مورد تحلیل و تصمیم قرار داد و با برگزاری لویه جرگهها ما از کلوخ روی آب به عمق دریا خواهیم غلتید.